
روایت اندوه خانهی کودکی
۱. خانهای در مه، خاطرهای در دل
راوی داستان به خانهی کودکیاش بازمیگردد؛ خانهای قدیمی، بالای تپههای ماهور، پوشیده در مه و سکوت. این بازگشت نه از سر میل، بلکه برای فروش خانهای است که روزی محل شادی، ترس و رویاهایش بوده. خانه اکنون خالیست، اما پر از صداهایی که در ذهنش زندهاند. راوی با قدمزدن در اتاقها، کودکیِ خود را لمس میکند. هر در و دیوار، حامل خاطرهایست که فرو نمیریزد. گلی ترقی با زبان تصویری و موسیقاییاش، خانه را چون موجودی زنده ترسیم میکند. حس دلتنگی و فقدان، در لابهلای واژهها نفس میکشد.
۲. بازگشت؛ نه برای ماندن
دلیل بازگشت، فروختن خانه است؛ اتفاقی که به ظاهر ساده اما درونی بسیار دشوار است. مواجهه با خانه، مواجهه با گذشتهایست که دیگر نیست. راوی تلاش میکند بیتفاوت باشد، اما حافظهاش مدام فعال میشود. انگار زمان در این خانه متوقف شده، اما نه در ذهن او. تضاد میان ضرورت زمان حال و حسرت گذشته، گرهی اصلی روایت است. تصمیم به فروش، شکلی از خیانت به خاطرات تعبیر میشود. فروش خانه، گویی پاککردن بخشی از خود است.
۳. صدای دویدن کودک در راهرو
در میانهی سکوت خانه، راوی صدای دویدن کودکی را در راهرو میشنود. نه توهم، بلکه بازنمایی ذهنی خاطره است. آن کودک، خود اوست؛ زنده در لایههای ذهن و دیوارهای خانه. این لحظه اوج داستان است؛ جایی که واقعیت و خیال یکی میشوند. خانه، هنوز خاطره را در خود زنده نگه داشته. گویی گذشته از او دست نمیکشد. این صدا، یادآوری میکند که خانه هنوز تسلیم فراموشی نشده است.
۴. تضاد میان عقل و دل
راوی میان فروش خانه و نگهداشتن آن سرگردان است. از یکسو، عقل حکم میکند که نگهداشتن خانهای متروک منطقی نیست. از سوی دیگر، دل نمیخواهد این آخرین سنگر خاطرات از دست برود. این کشمکش، خط سیر عاطفی داستان را پیش میبرد. عقل ابزار بقاست، اما دل، حافظ زندگی گذشته. فروش خانه، نمادی از پذیرش فراموشیست. راوی با این تصمیم، باید بخشی از خود را از دست بدهد.
۵. مرگ خانه، مرگ یک دوره از زندگی
با فروش خانه، راوی میداند که آن دوره از زندگی به پایان رسیده است. دیگر جایی برای بازگشت باقی نمیماند. خانه، مانند حافظهای فیزیکی از دوران کودکی، پاک میشود. این مرگ نمادین خانه، مرگ بیسروصدای بخشی از وجود انسان است. اما گلی ترقی اجازه نمیدهد همهچیز بمیرد. او نشان میدهد که خاطره، اگرچه بیجا، اما بیزمان زنده میماند. خانهای که دیگر نیست، در ذهن همچنان پابرجاست.
۶. زبان و فضا؛ شاعرانه و محو
زبان داستان، لطیف، موجدار و حسی است. فضا بهگونهای توصیف میشود که خواننده میتواند مه را لمس کند. گلی ترقی با جزئیات اندک اما دقیق، دنیایی خلق میکند که واقعی و خیالیست. ریتم جملهها مانند نفسهای خانهاند: آرام، پیوسته و گاه سنگین. «بالای تپههای ماهور» نه فقط روایت خانهایست، بلکه حکایت پیوند ما با خاطراتمان است. خانهای که در دل راوی، همیشه خواهد ماند.
:: بازدید از این مطلب : 22
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0